علیرغم همهء این آیات یأس و بیّنات زوال،با ایمانی لبریز از یقین و اطمینان مؤمنی که به وعده های خداوندش دل بسته و دیده دوخته است؛ظهور قائم آل محمّد(ص)،مهدی موعود و منجی مصلح منتقم عدالت گستر آزادی بخش و رستگاری دِهِ انسان را؛ومرگ این فرهنگ و فریب دجّالی،و سقوط این نظام حاکم سفیانی را،در عالم،در قلب ملّت های قربانی،و در عمق وجدان های مجروح،و فطرت های مستضعفان منتظرم،که:
« أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ:زمین را بندگان شایستهء ما به ارث خواهند برد.انبیاء ـ 105»
هر وقت قیام کنی،قائم می رسد؛و بنابراین،«امام»،منتظِر ما است!
«عترت»،نه اصل سوّم در کنار«قرآن» و «سنّت»،بلکه تجسّم عینی این دو اصل و درِ ورودی به این دو مبدأ است.
«غیبت»،دوران مسئولیّت تمامی مردم و عصر دموکراسی متعهّد است.
اسلام،لیاقت استثنائی و شگفتی در صحنهء پیکار فکری و جدل دارد؛و نشان داده است که هرگاه مورد حمایت قدرت ها قرار گرفته،به انحطاط رفته و مُرده؛و هرگاه مورد حمله واقع شده،جان گرفته و حالت تهاجمی پیدا کرده است.
به نظر من،از وقتی که متکلّمین ما درست کردند که:اصول دین ما این ها است،و فروع دین ما آن ها است؛فکر اسلامی را به جمود کشاندند.پنج تایش کردند،سه تایش کردند،نُه تایش کردند،فکر نمی کنم که این ها با بینش اسلامی جور باشد.گاهی می بینیم فرعی هست که از همهء اصول،اهمّیّتش بیش تر است،و گاهی نیز یک اصل،نسبت به بقیّهء اصول،مهم تر است.
«تشیّع»،یک فرقه یا مذهب،در کنار فرقه ها یا مذاهب اسلامی نیست؛تشیّع،اسلامِ منهای خلافت است.
قبول و ارزش همهء عقائد و اعمال دینی،منوط به اصل «ولایت» است.
این یک خطای فاحش و عقیدهء انحرافی شدید و ریشه براندازی است که می گویند:اصول دین اسلام،سه تا است:توحید و نبوّت و معاد؛و اصول مذهب شیعه،دو تا:عدل و امامت!در حالیکه به عقیدهء من،آن سه اصل،دین حقّ به معنای اعمّ است!و اصول ویژهء اسلام قرآنی،عدل و امامت است!
ادامه دارد...